۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

فاصله


فاصله...دوری...دلتنگی های من و بهانه های گاه و بی گاه تو...کاش می شد یه پاک کن بردارم و این فاصله رو پاک کنم....پلک هام سنگین اند و من خیلی خسته ام...خیلی

پ.ن:
مگر نه که با هم بودن،
همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهای نو سروده باران و بسه را
برای تو خواندم!
هر شب، شب بخیری به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوی سکوت ِ خوابهایم شنیدم!
تازه همین عکس ِ طاقچه نشین ِ تو،
همصحبت ِ تمام ِ دقایق تنهایی ِ من بود!
فرقی نداشت که فاصله دستهامان
چند فانوس ِ ستاره باشد
"یغما گلرویی"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر