۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

تا آخرین...


داریم غرق می شیم تو تمام این آخرینها و هنوز هم تمنای دیدنت تو تمام وجودم غوغا می کنه،جمعه...شنبه...یکشنبه...دوشنبه...،اما این بار هم به خاطر تو تا آخرین...صبر می کنم،به جاش سه نقطه گذاشتم چون حتی تایپ کردن اسمش هم آزارم می ده خودت که خوب می دونی. اما عزیز دل کاش تو این آخرین... می تونستم از عطر تنت سیراب بشم،کاش می تونستم صدای نفسهات رو موقع راه رفتنت بشنوم،دلم تنگ شده برای خندیدنات...دلم حتی تنگ شده برای چاله ی گوشه ی گونه ات که موقع خندیدنات نمایان تر میشه...بهترینم بهم قول بده که همیشه بهترین باشی...می دونم که به قولت عمل می کنی...

پ.ن:
چقدر این ترانه ی دل نوازان با حال و هوای امشب من match شده، دارم گوش می دم و تایپ می کنم و دلتنگیهامو روی گونه هام خالی می کنم...
...
باز سرنوشت و انتهای آشنایی
باز لحظه های غم انگیز جدایی
باز لحظه های ناگزیر دل بریدن
بازم آخر راه و حس تلخ نرسیدن
...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر