۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

امروز حالم اصلاً خوب نبود...خوردم زمین اما دلم می خواد بلند شم...دارم تمام تلاشم رو می کنم...اما نمی دونم چرا بازم حواسم می ره سمتش و دوباره یادش می افتم...حس می کنم نفس کم می یارم و دارم خفه می شم،یه بغضی میاد ته گلوم و هی می خواد گلوم رو فشار بده...کم آوردم...امروز منو به زور بردن خرید...توی پاساژ هر دود سیگاری که بهم می خورد واقعاً داشت حالمو بهم می زد...پاهام توان بالا رفتن از پله ها رو نداشتن...حرارت بدنم بالا رفته...کاش منو درک کی کرد
*رنگین کمون...محکم باش*

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر