۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

تو ماشین نشستیم...دوستم داره رانندگی می کنه...امروز باهات حرف زدم...به شیشه ی روبروی ماشین نگاه می کنم و رفتم توی خلسه ی خودم...آروم شدم...یهو میبینم دوستم داره نگاهم می کنه و می گه خوبی؟می گم آره ،ولی من فقط یه چیزیو می خوام...می خوام یه بار دیگه ببینمش ...می گم من تو شرایط الان خیلی به دیدنش احتیاج دارم فقط همین...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر