۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

با خودم از تو می گویم...


آهسته آهسته فکر می کنم و با خودم از تو می گویم تا مبادا کسی بفهمد…مبادا کسی بشنود…که چقدر د و س ت ت دارم تا بینهایت… تا آنجا که هیچ کس نمی داند کجاست… تا آنجا که حتی فراتر از ذهن من و تو برود…تا آنجا که آخرین شقایق روییده باشد…

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر