۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

رفتم پیش روانشناش ،گفتم از روز اول آشناییمون... یادته که...همون روز که با یه شیرینی شروع شد...تا تلخی جداییمون...گریه کردم ...حرف زدم تا خالی شم...اما سنگین تر شد ،اون غمی که روی دلمه سنگین تر شد...به کی بگم...نمی تونم فراموشت کنم...

۳ نظر:

  1. سلام عزيزم.. ميدونم حسه خيلي بدي داري و اين كاملا از نوشته هات معلومه..
    تو ميتوني خودت باشي و مصمم براي زندگيت تصميم بگيري.. عزيزت هم اگه بخواد خودش بر ميگرده مطمئن باش.. برات دعا ميكنم گلم..
    فداي تو..

    پاسخحذف
  2. یعنی روانشناس هم نتونست کمی از این حس و حال درت بیاره؟؟ رنگین کمان همه چی برمیگرده سر جاش و اوضاع آروم میشه! غصه نخور و قوی باش!!!

    پاسخحذف
  3. مرسی عزیزم اما نه چون حرفایی شنیدم که همش رو خودم می دونستم یه کتاب بهم معرفی کرد که دیروز تازه گرفتمش

    پاسخحذف