۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

شب...صدای سکوت تو پشت تلفن...صدای نفسهای آشنای تو...صدای دلتنگی های من برای تو...صدای دلتنگی های تو برای من...صدای بغض من ... و اما...ای کاش...ای کاش که بودی...

پ.ن:
گفتم : این روزها دل خیلی بهانه تورا میگیرد.
هوای دیدن تو را دارد.
گفت : می دانم همه چیز بهانه است
بهانه ای برای شانه به شانه در حال و هوای هم بودن
رفتن نشستن و گریستن
گفتم : چرا گریه ! رفتن و نشستن درست
اما گریستن را نمیخواهم . نه !
گفت : برای حرمت نگاه ناگهان تو
برای یک دل دریا حرف نگفته
گفتم : و برای هر آنچه که گفتم ... گفتم و نشنیدی
گفت : و برای هر آنچه که خواستم و بودی و خواستی و نبودم
و برای هر آنچه که نمی دانم
گفتم : در تمام این سالها که همه از یادش برده بودند
تو تنها کسی هستی که هستی
گفت : در این دل دلواپسی عزیز دل
وقتی تو هستی انگار همه نیستند
شب از آن شبها که در عمرت کم دیده ای
دریا دریا ستاره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر