نوشتن راهی برای رهایی از غمه...مقداری از غمهاتو توی نوشته هات جا میذاری و این انسان رو سبکتر می کنه...اما به قول شمس این روزها ماه مثل گذشته ها نیست:
می گوئی مثل گذشته ها، ترانه شادمان بنویسم نمیتوانم، ماه، مثل گذشتهها نیست که در آوازم میچرخید معتاد است ماه و پشت پنجرهها می لغزد و فرو میافتد، ...
من تو را بهتماشای رنگينکمان ترانهها خواهم برد، که تو خود رنگينکمانی و من تنها ميبايد آينهیی باشم رو به زيبایی خورشيد رنگینی که شکوهش، جيوهی تمام آينهها را آب می کند!
زیبا بود
پاسخحذفممنون...اما از یک حس نازیبا نشأت گرفته
پاسخحذفنوشته ی غمناکیه
پاسخحذفنوشتن راهی برای رهایی از غمه...مقداری از غمهاتو توی نوشته هات جا میذاری و این انسان رو سبکتر می کنه...اما به قول شمس این روزها ماه مثل گذشته ها نیست:
پاسخحذفمی گوئی
مثل گذشته ها، ترانه شادمان بنویسم
نمیتوانم،
ماه، مثل گذشتهها نیست که در آوازم میچرخید
معتاد است ماه
و پشت پنجرهها می لغزد
و فرو میافتد،
...
صدمین نوشته من در این وبلاگ...
پاسخحذف