تو اتوبان داریم با سرعت میریم و به جاده نگاه می کنم ...نمی دونم به چیزی فکر میکنم یا نه...نمیدونم حواسم کار می کنه یا نه...یهو از بلندگوی اتومبیل می شنوم:
...
یه روز میای سراغم که خیلی وقته رفتم،هزار هزار بهونه از اون نگات گرفتم
این روزا رو یادت باشه یه وقت نگی نگفتی،اون روزا دور نیست که به یاد من بازم نیفتی
یه وقتی برمیگردی كه فايده اي نداره، هر چي سرم آوردي دنيا سرت مياره
...
یهو میگم این آهنگ رو بزنید از اول... بغض میکنم و چشمامو می بندم،اشکام از گوشه ی پلکهام سرازیر میشن...همسر برادرم صدام میکنه...رنگین کمون...نمی تونم جواب بدم...آخرش نتیجه می گیره که خوابم برده در حالیکه من اون پشت دارم اشک می ریزم
همان مرد پاییزی
۱ سال قبل